لبخندستان شهروندان

این وبلاگ درتمام مسائل لطیفه ُ خنده ُ سرگرمی ُنکته های پند آموز و... فعالیت دارد

لبخندستان شهروندان

این وبلاگ درتمام مسائل لطیفه ُ خنده ُ سرگرمی ُنکته های پند آموز و... فعالیت دارد

بازار خنده و نکته ها: 3

 

 

 Go to fullsize image   Go to fullsize image

 

 

بازار خنده  و نکته ها:

سه تا اسرائیلی  رفته بودن ایستگاه راه‌آهن، تا میرسن تو ،  یهو قطار حرکت میکنه، اینها هم می دوند  دنبال قطار  ، حالا ندو  کی بدو! خلاصه بعد از هزار بدبختی، یکیشون میرسه به قطار و میپره بالا و دستشو دراز میکنه دومی رو هم سوار میکنه، ولی سومی بندة خدا هرچی می دود نمیرسه. خلاصه خسته و کوفته برمیگرده تو ایستگاه،

یک لبنانی بهش میگه: آقاجان چرا اینقدر خودتونو خسته کردید؟ قطار بعدی نیم ساعت دیگه حرکت میکنه، وامیستادید با اون میرفتید.

اسرائیلی  نفس زنان میگه: منم نمیدونم! والله من فقط قرار بود برم، اون دوتا رفیقام  اومده بودن بدرقم.

                   Go to fullsize image                +++++++++++++++++

 

پزشک به مریض: اقا کف پایتان صاف است و برایتان یه کفش طبی می نویسم.

مریض با خوشحالی : آقا بعد از غذا بخورم بهتر است یا قبل از غذا....

                      ++++++++++++++

 

عباس آقا برای معاینه ی چشمهایش به چشم پزشک مراجعه کرد. پزشک یک  سینی  چای را به او نشان داد و به او گفت : آقا بگو این چیه ؟

عباس آقا گفت: آقای دکتر این قدرها هم دیگه چشم هایم ضعیف نیست. می دانم سکه است ، اما نمی دانم که 5 تومانی است یا ده تومانی...

                       +++++++++++++++

 

 

عباس آقا را می خواستند عمل کنند. قبل از رفتن به اتاق عمل  ، دکتر بیهوشی از او پرسید که  همراه دارید؟

مریض گفت : بله آقای دکتر ولی آن را خاموش کرده ام...

خدا نگهدار

یا علی مدد 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد