لبخندستان شهروندان

این وبلاگ درتمام مسائل لطیفه ُ خنده ُ سرگرمی ُنکته های پند آموز و... فعالیت دارد

لبخندستان شهروندان

این وبلاگ درتمام مسائل لطیفه ُ خنده ُ سرگرمی ُنکته های پند آموز و... فعالیت دارد

لطیفه : 5

 

    

 

لطیفه : 5

،دو تا دیوانه با هم قرار می گذارند که بروند تمساح شکارکنند. 

دیوانه ی اولی بعد از سه روز برمی گردد و می گه : تمساح پیدا نکردم. 

اما از دیوانه ی دومی خبری نبود . بعد از یک سال او را پیدا می کنند ، می بینند دم  

 

یک مارمولک را گرفته و می گه : بابات کجاست؟ تا او را نگیرم ، آزادت نمی کنم. 

 

  

                                

                        ++++++++++++++

 

خانمی که کلاس آشپزی را گذرانده بود ، میهمانی مفصلی برگزار می کند و تعداد  

زیادی را دعوت می کند. فردای آن روز پزشکی که نتوانسته بود در میهمانی  

 شرکت  کند را می بیند ، به او می گوید: آقای دکتر عجب میهمانی بود دیشب.  

 چرا  نیامدی؟

پزشک می گوید: آره از وضعیت غذا ها اطلاع پیدا کردم.

زن می گوید: چه جالب آوازه ی غذاهایم به گوش شما رسید؟

پزشک می گوید : آره تاکنون 5  نفر از آنان به مطبم آمدند و آنها را بستری  

کردم...

                            ++++++++++++++++++++++

دو نفر مرد در رستوران مشغول غذا خوردن بودند.

اولی: می دانی من از این جهت در رستوران هر روز غذا می خورم که همسرم  

حاضر نیست در خانه غذا درست کند.

دومی : خوش به حالت. من از این نظر در رستوران غذا می خورم که خانمم حاضر  

نیست دست از غذا درست کردن بردارد....

                                       +++++++++++++

موفق و سربلند باشید. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد