لطیفه : 6
اولی: حسن آقا حالا که خدا را شکر پدرت مرده و ارث زیادی بهت رسیده ، چرا
ده هزار تومان بدهی مرا نمی دهی؟
حسن آقا: می ترسم مردم بگند چقدر ندید ، بدید است. تا پول دستش رسید
اخلاقش عوض شده است.
+++++++++++++++
مردی وارد آرایشگاه که چند نفر در نوبت بودند شد و گفت : آقا لطفاً سر من را
کوتاه کنید.
آرایشگر با ناراحتی گفت: مگر سر آورده ای که این قدر عجله داری؟
مرد گفت : اره سر آورده ام و می خواهم آن را اصلاح کنی .
+++++++++++++++++++
مردی برای معاینه به چشم پزشک مراجعه کرد. چشم پزشک ینی گردی را از دور به
بیمار نشان داد و گفت : آن را می بینی؟
مرد گفت : اختیار دارید آقای دکتر، آنقدر ها هم که فکر می کنید ، چشم هایم
ضعیف نیست. فقط نمی دانم سکه ی 5 ریالی است یا 10 ریالی.
++++++++++++++++++
مریضی را برای عمل به اتاق عمل می بردند. دکتر پرسید همراه هم دارید؟
مریض گفت : آقای دکتر خاطرتان جمع ، آن را خاموش کرده ام....
++++++++++++++
موفق و سربلند باشید
یا علی مدد