لبخندستان ۱۸/۱۰/۹۲
یارو اومد از هواپیما پیاده بشه شلوارش از پاش افتاد دادزد :
کو اون خانمه که گفت کمر بند ها رو باز کنید ُ
همینو میخواستی!
ادامه مطلب ...
لبخندستان ۱۸/۱۰/۹۲
لبخندستان 18/10/92
شاعری فرموده است :
مزن زن را ولی چون بر ستیزد !
چنانش زن که هرگز بر نخیزد !!!
می گم 4
دو نفر داشتن برا هم چاخان می کردن،
اولی می گه : یه کوه نزدیک ماست هر وقت میگم جاسم ،
اونم می گه : جاسم جاسم .
دومی میگه :این که چیزی نیست کوهی که نزدیک ماست ،
هر وقت من میگم : جاسم ،
میگه : کدوم جاسم ؟!!
+++++++++++++++++++++
می گم ۲
یه تهرانی زنش رو بدجوری کتک می زده ؛
از پرسیدن : چی کار کرده که می زنیش؟
می گه: اگه می دونستم که می کشتمش!!
می گم .....
بچه که بودم دو ست داشتم با این خانومه که مجرى
برنامه کودک بود ازدواج کنم می دونید چرا ؟
که هر کارتونى که من دوست دارم واسم پخش کنه!
لبخند :
مادر :
پسرم ، من دارم می رم خرید یه وقت به کبریت دست نزنی ها
پسر : نه مامان جون من خودم فندک دارم
++++++++++++++++++++++++++++++ بهروز خالی بند یه زن حامله رادر اتوبوس میبینه و به او میگه : خانم این چیه خانومه میگه : معلومه بچه ام است دیگه بهروزه میگه : دوستش داری خانومه : آره خوب، خیلی میگه : پس چرا قورتش دادی
لطیفه:
رئیس: خجالت نمیکشی تو اداره داری جدول
حل میکنی؟
کارمند: چکار کنیم قربان، این سروصدای
ماشینها که نمیذاره آدم بخوابه
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
نصیحت یه شوهر به زنش: هر وقت یه سوسک تو
دستشویی دیدی با دمپایی فورا نکوب رو سرش…
بی توجه از بغلش رد شو… این کار از صدتا فحش براش بدتره
لبخندستان :
پسره تو خواستگاری از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟
دختره می گه اسم من توی تمام باغچه ها هست.
پسره می گه: آهان فهمیدم ، اسمتون شلنگه
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
حکمتی برای فهیمان :
یارو داشته دنبال جای پارک می گشته اما پیدا نمی کرد!
در همون حال گشتن به خدا میگه: خدایا اگه یه جای پارک
برام پیدا کنیا من نماز می خونم، روزه می گیرم که یه دفعه
یه جای پارک می بینه و به خدا می گه! خدا جون نمی خواد
خودم پیدا کردم
کمی بخندیم:
به یه بچه میگن: اون چه حیوونیه
که به ما گوشت، کفش، لباس میده؟ میگه: بابام
+++++++++++++++++++++++++++++++++
به یکی میگن یه موجود نام ببر ، میگه یخ
میگن آخه یخ که موجود محسوب نمیشه ،
میگه چرا من خودم صد بار دیدم نوشتند یخ موجود است
بخندیم .....
کلفت با ناراحتی به خانوم خونه میگه:
من دیگه نمی تونم اینجا کار کنم ، چون احساس
می کنم شما به اطمینان ندارین.
توی صندوق خونه نیست
+++++++++++++++++++++++++++++++
شخصی دمرو خوابیده از جوی آب می خورد.
/span>کسی باو رسید و گفت:
” اینطوری آب نخور. عقلت کم میشه “.
اون شخص او را براندازی کرد و گفت:
مرد جواب داد : ” هیچی بابا ، با شما نبودم، ببخشید
لبخندستان :
به یارو میگن طاقت شنیدن خبر بد داری ؟/span>
میگه آره ، گفتن بابات مرد !
گفت: خاک تو سرت فکر کردم یارانه ها رو قطع کردن !
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++
زندگی هر دختری یک سوال هست که تا آخر عمر او را همراهی میکند . . ./span>
حالا چی بپوشم؟
لطیفه :
در چه ماهی هست که زنها در آن کمتر حرف میزنند !؟/span>
جواب: ماه اسفند
آخه ۲۹ روزه !
+++++++++++++
همیشه از بچگی یه موضوعی برام سوال بوده...
این چوب بستنی ها هست که دکتر ها می کنن تو حلق مریض
کیم هاش رو کی خورده!؟
کمی لبخند بزنیم .....
بچه ها گفتند: بابا جان چرا یک دانه؟ مرد جواب داد: عزیزانم ! بقیه اش هم همین مزه را می دهد.
++++++++++++++++++++++++++++++
لبخندستان 22/5/92
مامانه به بچه هه میگه میدونم شیطون گولت زد موهای خواهرتو
کشیدی!
بچه هه میگه آره ولی لگدی که زدم تو شیکمش ابتکار خودم بود.
++++++++++++++++++++++++++
یه پسری با دوست دخترش میرن پارک
ترکه میگه :
عزیزم اگه این درخت کاج زبون داشت الان به ما چی میگفت ؟
دختره میگه اگه زبون داشت میگفت کره خر من زردآلوام نه کاج ...
کمی بخندیم
خبر
یارو میگن برو خبر مرگ پدر همسایه رو بده
طرف میره در خونه همسایه رو میزنه, میگه بابات هست ؟
پسره میگه نه, شب میاد
یارو میگه بشین تا بیاد
++++++++++++++++++++++++
به یارو میگن امتحان رانندگی قبول شدی ؟
میگه معلوم نیست ماشینو زدم تو دیوار ، سروان رفته تو کما
منتظرم برگرده ببینم چی میشه !
+++++++++++
پیرمرد و عزرائیل :
کامل شدن آدم
میدونی چرا با ازدواج دین آدم کامل میشه؟؟
چون تا قبل ازدواج فکر میکنه دنیا بهشته ....
اما بعدش به جهنم هم اعتقاد پیدا میکنه!
ادامه مطلب ...عفت :
قاضی: برای چی عفت عمومی رو خدشهدار کردی؟
متهم: اول، عفت نبود عصمت بود. دوم، عمومی نبود
خصوصی بود. سوم، خدشهدار نشد بچهدار شد!
ادامه مطلب ...
یونجه :
مرد خودپسند و مغروری بالای سر کشاورزی
ایستاده بود و کار کردنش را نگاه می کرد.
پس از مدتی مرد با غرور گفت: بکار؛ بکار؛
که هر چه بکاری ما می خوریم.
کشاورز گفت: ببخشیدا ولی من یونجه
می کارم
ادامه مطلب ...
راه رهایی از همسر !
مردی با اسلحه وارد یک بانک شد و تقاضای پول کرد.
وقتی پولهارا دریافت کرد رو به یکی از مشتریان بانک کرد
و پرسید : آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟
گفتگوی خصوصی زن و مرد
زن به شوهرش میگه : عزیزم تو هندوستان یک زن رو
به قیمت یک گوسفند فروختند.. به نظر تو این بی انصافی
نیست؟؟؟ شوهره میگه : نه اگه زن خوبی باشه می ارزه
++++++++++++++++++++++++++
شگرد ملا
ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی می کرد
و مردم با نیرنگی٬ حماقت او را دست میانداختند.
دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بود
و یکی از نقره. اما ملا نصرالدین همیشه سکه نقره
را انتخاب میکرد. این داستان در تمام منطقه
ادامه مطلب ...
ملا
نامرد چهارمی
ملانصرالدین زنی گرفته بود که قبلا" دو بار ازدواج کرده بود
و هر دو شوهرش هم مرده بودند. ملانصرالدین در حال مرگ
بود، زن بالای سر او گریه می کرد و می گفت: ملا جان! به
کجا می روی و من را تنها به دست کی می سپاری؟ ملا در
همان حال جواب داد: به نامرد چهارمی.
ادامه مطلب ...
باز هم از ملا :
کفش:
ملانصرالدین برای خرید کفش نو راهی شهر شد.
در راسته ی کفش فروشان انواع مختلفی از کفش ها
وجود داشت که او می توانست هر کدام را که
می خواهد انتخاب کند. فروشنده حتی چند
ادامه مطلب ...
ملا کیست ؟
شخصیتی داستانی و بذلهگو در فرهنگهای عامیانه ایرانی،
افغانی، ترکیهای، عربی، قفقازی، هندی، پاکستانی و بوسنی
است که در یونان هم محبوبیت زیادی دارد و در
ادامه مطلب ...
لطیفه :
درخت گردو
روزی مردی زیر درخت گردو خوابیده بود که ناگهان گردویی
به شدت به سرش اصابت کرد و سرش باد کرد. بعد از آن شروع
کرد به شکر کردن.
مردی از انجا می گذشت وقتی ماجرا را شنید گفت:
اینکه دیگر شکر کردن ندارد.
مرد گفت: احمق جان نمی دانی اگر به جای درخت گردو
زیر درخت خربزه خوابیده بودم نمیدانم عاقبتم چه بود؟!
ادامه مطلب ...
دنیای لطیفه :
● شوخی
معلم: مریم بگو ببینم تو از چه گلی خوشت می آید؟
مریم: خانم اجازه! گل اقاقیا
معلم: خوب، حالا اسم گلی را که گفتی بنویس.
مریم: نه خانم شوخی کردم، ما از گل «رز» خوشمان می آید.
عجیب ولی واقعی :
۲۳ / ۶ / ۹۱
برگزاری ازدواج قورباغه ها به امید بارش باران!
ساکنان روستایی دورافتاده در هند بنابر یک رسم قدیمی با برگزاری
مراسم ازدواج دو قورباغه، از خدا طلب باران کردند.
باز هم خنده :
داستان خویشاوند الاغ