لبخندستان ۱۸/۱۰/۹۲
یارو اومد از هواپیما پیاده بشه شلوارش از پاش افتاد دادزد :
کو اون خانمه که گفت کمر بند ها رو باز کنید ُ
همینو میخواستی!
غضنفر چند متر دورتر از قبری گریه میکرد
ازش پرسیدند چرا نزدیکتر نمیری؟
گفت: مرحوم از فامیلای دورمون بود !!
+++++++++++++++++++++++++
فردوسی حکیم بزرگ ایرانی که همه قبولش دارن میگه:
که پیش زنان هرگز راز مگوی ،
چو گویی ، سخن بازیابی به کوی !
+++++++++++++++++++++++
سه تا مرد داشتند در مورد امور تصادفی صحبت می کردند
اولی : زنم داشت داستان دو شهر را می خواند که دو قلو زایید
دومی : خیلی جالبه زن من هم سه تفنگدار را می خواند که سه قلو زایید
سومی فریادی زد و گفت :خدای من ,من باید زود بروم خانه
وقتی از او پرسیدند که چه اتفاقی افتاده گفت :
وقتی داشتم از خانه می آمدم بیرون زنم علی بابا و چهل دزد را می خواند.
+++++++++++++++++++++++