لطیفه : ۱۴
آقا کامران می خواست ماه عسل بره ، تنهایی می ره. زن وقتی از
خواب بیدار می شو د ، به او زنگ می زنه و می گه : چرا بدون من
رفتی؟
کامران می گه: حقیقتش خواب بودی ، دلم نیومد بیدارت کنم. بنا بر
این تصمیم گرفتم ، تنها برم. نگران نباش. چند روز دیگر بر میگردم.......
++++++++++++++
یه فردی برای دوستش لاف می آمد ، گفت: دیشب برای گردش به
کره ی ماه رفته بودم.
دوستش که از او لاف تر بود گفت : آره دیشب که از کره ی مریخ بر
می گشتم ، دیدمت روی کره ی ماه ایستاده بودی و برایت سوت زدم...
+++++++++++++++++
فردی را به جرم دزدی محاکمه می کردند. وکیل مدفع او در حال
دفاع از او گفت:جناب قاضی ، موکل من یکی از شریف ترین مردم
جامعه است.
دزده با عصیانیت گفت : از من پول وکالت گرفتی و داری از فرد
دیگری دفاع می کنی...