راه رهایی از همسر !
مردی با اسلحه وارد یک بانک شد و تقاضای پول کرد.
وقتی پولهارا دریافت کرد رو به یکی از مشتریان بانک کرد
و پرسید : آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟
مرد پاسخ داد : بله قربان من دیدم.
سپس دزد اسلحه را به سمت شقیقه مرد گرفت و
او را در جا کشت.
او مجددا رو به زوجی کرد که نزدیک او ایستاده بودند
و از آنها پرسید: آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟
مرد پاسخ داد : نه قربان ، من ندیدم ؛ اما همسرم دید.
++++++++++++++++++++++++++
دختر که از پروتستانهای متعصب بود از داماد پرسید:
آیا به مسیح و بهشت و جهنم معتقد هستی؟
جوان پاسخ داد: خیر من اعتقاد چندانی ندارم.
دختر گفت: متاسفانه نمی توانم خود را به ازدواج با شما راضی کنم
جوان پاسخ داد: اعتقادات شخصی هر کس مربوط به خود
اوست, و ربطی به شما ندارد.
دختر گفت: بهتر است با مادرم مشورت کنم.
او با مادرش مشورت کرد و گفت: مادر, خواستگار من
از همه نظر خوب و پسندیده است ولی یک نقطه
ضعف دارد و آن این است که اعتقادی به جهنم و بهشت
ندارد چه کنم؟
مادر دختر گفت: مانعی ندارد. تو با او ازدواج کن بعدها
ما عملا وجود جهنم را به او اثبات خواهیم کرد!!!!!
+++++++++++++++++++++++
موفق باشید