لبخندستان شهروندان

این وبلاگ درتمام مسائل لطیفه ُ خنده ُ سرگرمی ُنکته های پند آموز و... فعالیت دارد

لبخندستان شهروندان

این وبلاگ درتمام مسائل لطیفه ُ خنده ُ سرگرمی ُنکته های پند آموز و... فعالیت دارد

باز هم بخندیم

 

 

 

 

 

 

 

پیرمرد و عزرائیل :

 

یه روز یه پیرمردی عزرائیل رو می بینه که داره از دور میادطرفش.
 
 ازترس جونش فرارمی کنه می ره داخل یه مهد کودک کنار بچه ها
 
می شینه شروع می کنه به بیسکویت خوردن.

عزرائیل میادپیشش ومیگه:
 
داری چیکار می کنی؟

 
پیرمرد با صدای بچه گانه میگه: دارم قاقا میخورم.
 
عزرئیل میگه: پس قاقاتو بخور بریم دَدَر.
 
 
+++++++++++++++++++++++++++
 
 
.

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد