-
لبخندستان ۱۸/۱۰/۹۲
چهارشنبه 18 دیماه سال 1392 12:14
لبخندستان ۱۸/۱۰/۹۲ یارو اومد از هواپیما پیاده بشه شلوارش از پاش افتاد دادزد : کو اون خانمه که گفت کمر بند ها رو باز کنید ُ همینو میخواستی! غضنفر چند متر دورتر از قبری گریه میکرد ازش پرسیدند چرا نزدیکتر نمیری؟ گفت: مرحوم از فامیلای دورمون بود !! +++++++++++++++++++++++++ فردوسی حکیم بزرگ ایرانی که همه قبولش دارن میگه:...
-
لبخندستان ۱۸/۱۰/۹۲
چهارشنبه 18 دیماه سال 1392 11:30
لبخندستان ۱۸/۱۰/۹۲ پلیس یه راننده را بازداشت می کنه و می بینه دهن یارو رو بو می ده ، میگه عرق خوردی . . . !؟ میگه ، نه به خدا زیاد حرف زدم دهنم عرق کرده . دیشب با داداشم نشستیم پای هندونه و جاتون خالی با قاشق تمام مغزش رو تراشیدیم و خوردیم ، بابام از اونور داد میزنه میگه : یه ذره هندونه بزارید بمونه روی اون پوست ، تا...
-
لبخندستان 18/10/92
چهارشنبه 18 دیماه سال 1392 11:02
لبخندستان 18/10/92 شاعری فرموده است : مزن زن را ولی چون بر ستیزد ! چنانش زن که هرگز بر نخیزد !!! نویسنده معروفی می گوید: مانند کروات است هم زیبایی به مرد می بخشد و هم گلویش را فشار می دهد! ++++++++++++++++++++++++++++++++++++ زن از شوهرش میبرسه از چیه من خوشت میاد ازصورت زیبا یا هیکل متناسبم؟ شوهره یه نکاهی به سرتاباش...
-
می گم 4
سهشنبه 19 آذرماه سال 1392 11:56
می گم 4 دو نفر داشتن برا هم چاخان می کردن، اولی می گه : یه کوه نزدیک ماست هر وقت میگم جاسم ، اونم می گه : جاسم جاسم . دومی میگه :این که چیزی نیست کوهی که نزدیک ماست ، هر وقت من میگم : جاسم ، میگه : کدوم جاسم ؟!! +++++++++++++++++++++ مرد ی میره آمپول بزنه میره تو درمانگاه پیش پرستاره میگه خانم من اومدم آمپول بزنم...
-
می گم ۲
سهشنبه 19 آذرماه سال 1392 11:45
می گم ۲ یه تهرانی زنش رو بدجوری کتک می زده ؛ از پرسیدن : چی کار کرده که می زنیش؟ می گه: اگه می دونستم که می کشتمش!! در کلاس زیست شناسی معلم:سعید! دو تا حیوان دوزیست نام ببر. سعید: قورباغه و برادرش. ++++++++++++++++++++++++++++ یه روز سه نفر دیر به قطار میرسن دنبالش میدون. دو تا شون به زور خودشون رو به قطار میرسونن اون...
-
می گم .....
سهشنبه 19 آذرماه سال 1392 11:09
می گم ..... بچه که بودم دو ست داشتم با این خانومه که مجرى برنامه کودک بود ازدواج کنم می دونید چرا ؟ که هر کارتونى که من دوست دارم واسم پخش کنه! ازدواج تنها جنگی است که در آن می توان شبها با دشمن در یک سنگر خوابید ++++++++++++++++++++++++++ زن به شوهرش میگه: شوهر همسایه هر روز صبح که میخواد بره سر کار زنش رو میبوسه! تو...
-
لبخند :
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 08:52
لبخند : مادر : پسرم ، من دارم می رم خرید یه وقت به کبریت دست نزنی ها پسر : نه مامان جون من خودم فندک دارم ++++++++++++++++++++++++++++++ بهروز خالی بند یه زن حامله رادر اتوبوس میبینه و به او میگه : خانم این چیه خانومه میگه : معلومه بچه ام است دیگه بهروزه میگه : دوستش داری خانومه : آره خوب، خیلی میگه : پس چرا قورتش دادی
-
لطیفه:
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 08:39
لطیفه: رئیس: خجالت نمیکشی تو اداره داری جدول حل میکنی؟ کارمند: چکار کنیم قربان، این سروصدای ماشینها که نمیذاره آدم بخوابه ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ نصیحت یه شوهر به زنش: هر وقت یه سوسک تو دستشویی دیدی با دمپایی فورا نکوب رو سرش… بی توجه از بغلش رد شو… این کار از صدتا فحش براش بدتره
-
لبخندستان :
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 08:37
لبخندستان : پسره تو خواستگاری از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گه اسم من توی تمام باغچه ها هست. پسره می گه: آهان فهمیدم ، اسمتون شلنگه ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ حکمتی برای فهیمان : یارو داشته دنبال جای پارک می گشته اما پیدا نمی کرد! در همون حال گشتن به خدا میگه: خدایا اگه یه جای پارک برام...
-
کمی بخندیم:
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 08:27
کمی بخندیم: به یه بچه میگن: اون چه حیوونیه که به ما گوشت، کفش، لباس میده؟ میگه: بابام +++++++++++++++++++++++++++++++++ به یکی میگن یه موجود نام ببر ، میگه یخ میگن آخه یخ که موجود محسوب نمیشه ، میگه چرا من خودم صد بار دیدم نوشتند یخ موجود است
-
بخندیم .....
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 08:02
بخندیم ..... کلفت با ناراحتی به خانوم خونه میگه : من دیگه نمی تونم اینجا کار کنم ، چون احساس می کنم شما به اطمینان ندارین . توی صندوق خونه نیست +++++++++++++++++++++++++++++++ شخصی دمرو خوابیده از جوی آب می خورد . کسی باو رسید و گفت : ” اینطوری آب نخور. عقلت کم میشه “. اون شخص او را براندازی کرد و گفت : مرد جواب داد :...
-
لبخندستان :
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 07:59
لبخندستان : به یارو میگن طاقت شنیدن خبر بد داری ؟ میگه آره ، گفتن بابات مرد ! گفت: خاک تو سرت فکر کردم یارانه ها رو قطع کردن ! +++++++++++++++++++++++++++++++++++++ زندگی هر دختری یک سوال هست که تا آخر عمر او را همراهی میکند . . . حالا چی بپوشم؟
-
لطیفه :
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 07:55
لطیفه : در چه ماهی هست که زنها در آن کمتر حرف میزنند !؟ جواب: ماه اسفند آخه ۲۹ روزه ! +++++++++++++ همیشه از بچگی یه موضوعی برام سوال بوده... این چوب بستنی ها هست که دکتر ها می کنن تو حلق مریض کیم هاش رو کی خورده!؟
-
کمی لبخند بزنیم .....
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 07:51
کمی لبخند بزنیم ..... ب چه ها گفتند: بابا جان چرا یک دانه؟ مرد جواب داد: عزیزانم ! بقیه اش هم همین مزه را می دهد. ++++++++++++++++++++++++++++++ یه اصفهانی یک خوشه انگور را به خانه برد و به زن و فرزندانش هرکدام یک دانه داد. +++ تحقیقات نشون داده اصفهانیها فقط در ۲۲ روز سال رشد می کنند: دهه اول محرم + ۱۲روز اول عید....
-
لبخندستان
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 07:49
لبخندستان 22/5/92 مامانه به بچه هه میگه میدونم شیطون گولت زد موهای خواهرتو کشیدی! بچه هه میگه آره ولی لگدی که زدم تو شیکمش ابتکار خودم بود. ++++++++++++++++++++++++++ یه پسری با دوست دخترش میرن پارک ترکه میگه : عزیزم اگه این درخت کاج زبون داشت الان به ما چی میگفت ؟ دختره میگه اگه زبون داشت میگفت کره خر من زردآلوام نه...
-
کمی بخندیم
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 14:27
کمی بخندیم خبر یارو میگن برو خبر مرگ پدر همسایه رو بده طرف میره در خونه همسایه رو میزنه, میگه بابات هست ؟ پ سره میگه نه, شب میاد یارو میگه بشین تا بیاد ++++++++++++++++++++++++ به یارو میگن امتحان رانندگی قبول شدی ؟ میگه معلوم نیست ماشینو زدم تو دیوار ، سروان رفته تو کما منتظرم برگرده ببینم چی میشه ! +++++++++++
-
باز هم بخندیم
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1391 13:12
پیرمرد و عزرائیل : یه روز یه پیرمردی عزرائیل رو می بینه که داره از دور میادطرفش. ازترس جونش فرارمی کنه می ره داخل یه مهد کودک کنار بچه ها می شینه شروع می کنه به بیسکویت خوردن. عزرائیل میادپیشش ومیگه: داری چیکار می کنی؟ پیرمرد با صدای بچه گانه میگه: دارم قاقا میخورم. عزرئیل میگه: پس قاقاتو بخور بریم دَدَر....
-
زن ها ....
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1391 12:48
کامل شدن آدم میدونی چرا با ازدواج دین آدم کامل میشه؟؟ چون تا قبل ازدواج فکر میکنه دنیا بهشته .... اما بعدش به جهنم هم اعتقاد پیدا میکنه! حیون با خ علی ممد به زنش میگه 4 تا حیوون بگو که با "خ" شروع میشه؟ زنش جواب میده: خودت. خواهرت. خیرندیده مادرت. خدا بیامرز پدرت. ++++++++++++++++++++++++++++ سکوت : زن:...
-
عفت :کریستف کلمب
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1391 12:36
عفت : قاضی : برای چی عفت عمومی رو خدشهدار کردی؟ متهم : اول، عفت نبود عصمت بود. دوم، عمومی نبود خصوصی بود. سوم، خدشهدار نشد بچهدار شد! کریستف کلمب اگر کریستف کلمب ازدواج کرده بود، امریکا کشف نمیشد. چون زنش بهش میگفت: کجا میخوای بری؟ با کی میری؟ کی بر میگردی؟ چرا تو؟! مگه چه قدر بهت میدن؟ بازم خودشیرینی کردی؟...
-
یونجه : تو بمیر ....
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1391 12:20
یونجه : مرد خودپسند و مغروری بالای سر کشاورزی ایستاده بود و کار کردنش را نگاه می کرد. پس از مدتی مرد با غرور گفت: بکار؛ بکار؛ که هر چه بکاری ما می خوریم. کشاورز گفت: ببخشیدا ولی من یونجه می کارم تو بمیر .... گفت مردی به همسرش روزی من بمیرم چگونه خواهی زیست؟ گفت: از چند و چون آن بگذر تو بمیری برای من کافیست!...
-
راه رهایی از همسر !
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1391 11:36
راه رهایی از همسر ! مردی با اسلحه وارد یک بانک شد و تقاضای پول کرد. وقتی پولهارا دریافت کرد رو به یکی از مشتریان بانک کرد و پرسید : آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟ مرد پاسخ داد : بله قربان من دیدم. سپس دزد اسلحه را به سمت شقیقه مرد گرفت و او را در جا کشت. او مجددا رو به زوجی کرد که نزدیک او ایستاده بودند و...
-
گفتگوی خصوصی زن و مرد
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1391 14:17
گفتگوی خصوصی زن و مرد زن به شوهرش میگه : عزیزم تو هندوستان یک زن رو به قیمت یک گوسفند فروختند.. به نظر تو این بی انصافی نیست؟؟؟ شوهره میگه : نه اگه زن خوبی باشه می ارزه ++++++++++++++++++++++++++ خلقت زن : مرد: عزیزم می دانی که خداوند چرا زن را آفرید؟ زن : نه عزیزم . تو بهم بگو چرا ؟ مرد: به این دلیل تا هیچ مردی...
-
شگرد ملا
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1391 14:01
شگرد ملا ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی می کرد و مردم با نیرنگی٬ حماقت او را دست میانداختند. دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بود و یکی از نقره. اما ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد میآمدند و دو سکه به او نشان می دادند و ملا نصرالدین...
-
ملا
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1391 13:54
ملا نامرد چهارمی ملانصرالدین زنی گرفته بود که قبلا" دو بار ازدواج کرده بود و هر دو شوهرش هم مرده بودند. ملانصرالدین در حال مرگ بود، زن بالای سر او گریه می کرد و می گفت: ملا جان! به کجا می روی و من را تنها به دست کی می سپاری؟ ملا در همان حال جواب داد: به نامرد چهارمی. داستان تختخواب 4 نفره زن ملانصرالدین مردو او...
-
باز هم از ملا :
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1391 13:43
باز هم از ملا : کفش: ملانصرالدین برای خرید کفش نو راهی شهر شد. در راسته ی کفش فروشان انواع مختلفی از کفش ها وجود داشت که او می توانست هر کدام را که می خواهد انتخاب کند. فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا ملا آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشدملا یکی یکی کفش ها را امتحان کرد، اما هیچ کدام را باب میلش...
-
ملا کیست ؟
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1391 13:36
ملا کیست ؟ شخصیتی داستانی و بذلهگو در فرهنگهای عامیانه ایرانی، افغانی، ترکیهای، عربی، قفقازی، هندی، پاکستانی و بوسنی است که در یونان هم محبوبیت زیادی دارد و در بلغارستان هم شناختهشده است. ملا نصرالدین در ایران و افغانستان بیش از هر جای دیگر بعنوان یک شحصیت بذله گو، اما نمادین محبوبیت دارد. درباره وی داستانهای...
-
لطیفه :
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1391 12:52
لطیفه : درخت گردو روزی مردی زیر درخت گردو خوابیده بود که ناگهان گردویی به شدت به سرش اصابت کرد و سرش باد کرد. بعد از آن شروع کرد به شکر کردن. مردی از انجا می گذشت وقتی ماجرا را شنید گفت: اینکه دیگر شکر کردن ندارد. مرد گفت: احمق جان نمی دانی اگر به جای درخت گردو زیر درخت خربزه خوابیده بودم نمیدانم عاقبتم چه بود؟!...
-
دنیای لطیفه :
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1391 12:43
دنیای لطیفه : ● شوخی معلم: مریم بگو ببینم تو از چه گلی خوشت می آید؟ مریم: خانم اجازه! گل اقاقیا معلم: خوب، حالا اسم گلی را که گفتی بنویس . مریم: نه خانم شوخی کردم، ما از گل « رز» خوشمان می آید . داستان ماه بهتر است روزی شخصی از ملا پرسید: ماه بهتر است یا خورشید!؟ ملا گفت ای نادان این چه سوالی است که از من می پرسی؟ خوب...
-
برگزاری ازدواج قورباغه ها به امید بارش باران!
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1391 13:34
عجیب ولی واقعی : ۲۳ / ۶ / ۹۱ برگزاری ازدواج قورباغه ها به امید بارش باران! ساکنان روستایی دورافتاده در هند بنابر یک رسم قدیمی با برگزاری مراسم ازدواج دو قورباغه، از خدا طلب باران کردند. سااکنان این روستا معتقدند که برگزاری این ازدواج غیرمعمول باعث بارندگی می شود و می تواند آنان را از خشکسالی و قحطی آب نجات دهد.در بخش...
-
باز هم بخندیم
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1391 13:27
باز هم خنده : داستان خویشاوند الاغ روزی ملا الاغش را که خطا کرده بود می زد، شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟ ملا گفت:ببخشید نمی دانستم از خویشاوندان شماست، اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم! اشتباه ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی میکرد و مردم با نیرنگی٬...